غروب بود غمی می وزید در کوچه فرشته پر خود می کشد در کوچه
در انتهای در نزدیک همین کوچه همین همه را با سنگ میدید در کوچه
رد شم برم ادمه 6 ماهه خودش را بد بخت کرد چون بلد نبود دستش قطع کرد