چیزی ندارم خستم

اینجا مجلس ختم من است

چیزی ندارم خستم

اینجا مجلس ختم من است

عشق

وقت رفتن زیر بارون یاد عشق تو می افتم

یاد

چرا رفتی از دیارم آخه محتاج صداتم

آخه من تو رنگ چشمای تو دنیا رو میدیدم

حالا با نبودنت این دل سنگی

رویا های پولکی ام تو سایه سار زندگی اسیر می شه

وقتی از کوچه گذشتم جای خاطرات خوبم ،حسرتو من جا گذاشتم

وقتی دستاتو تو دستام نمی دیدم دنیامو من جا میذاشتم

حالا وقتی که نباشی از تو گفتن برام سخت نیست

تو میشی شبو من اسیر این شبا شدن زیاد نیست

تو هم آوازم بودی پاره ی تنم بودی

روزای قشگی که با اسم تو می مردم ی من روزی هزار بار میشکنه

توی رویاهای من قهرمان من بودی

حالا قهرمان من کو یار قصه های من کو

من اسیر شهر تاریک رویای روشنی ام کو

وقتی رفتی خاطراتو جا گذاشتی

وقتی رفتی اسممو تو تنهایی

با خون نوشتی

توی تنهایی

شاید باز کنار تو باشم وبا رویا بسازم.

،با پرام یه دنیا قاصدک میساختم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد