چیزی ندارم خستم

اینجا مجلس ختم من است

چیزی ندارم خستم

اینجا مجلس ختم من است

ابی

 

ابی تر از انیم که بیرنگ 

بمیریم 

                      از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم 

تقصیر کسی نیست که این گونه قریبیم 

             شاید خدا خواست که دل تنگ بمیریم

.................

 

See full size image 

 

سوگ انبوهی از تردید ها و یقین هایم . باورهایم را گلچین می کنم .

آیا باور ها تا ابد باقی خواهد ماند .

خسته نیستم ، که آهسته می روم . 

تنها نگرانم ، نگران ِ گم شدن باوری دوباره ...

تا وقتی دیگر

«قرار نبود هر چه قرار نیست باشد ، باشد»

«قرار ما تنها بر بی قراری بود و بس ...»

گفته بودی : باشد تا وقتی دیگر

آری...

 باشد تا وقتی دیگر ...

بار دیگر که بیایی خدا با دستانش چشمهایم را سرمه خواهد کشید ...